۱۲ مرداد ۱۳۸۳، ۹:۰۰

بمناسبت فرا رسيدن سالگرد انقلاب مشروطه

تحليل حضرت آيت الله خامنه اي از انقلاب مشروطيت ؛ رمز همراهي مردم با روحانيت و پيروزي مشروطه نفي سلطه اجنبي بود

تحليل حضرت آيت الله خامنه اي از انقلاب مشروطيت ؛ رمز همراهي مردم با روحانيت و پيروزي مشروطه نفي سلطه اجنبي بود

خبرگزاري مهر: با توجه به فرا رسيدن سالگرد انقلاب مشروطيت ، متن كامل تحليلي از رهبر معظم انقلاب اسلامي كه در ديدار محققان و دانش‏پژوهان تاريخ و انديشه‏ى سياسى حوزه و دانشگاه ، در سيزدهم مرداد ماه سال گذشته بيان گرديده است تقديم مي گردد:

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحيم

 اولين حادثه‏ى استثنايى بعد از ورود اسلام
 مسأله اى كه مورد نظرتان قرار گرفته، به همان دلايلى كه اشاره كرديد، بسيار مهم است؛ يعنى مسأله‏ى مشروطيت حقيقتاً درست باز نشده است. بعد از ورود اسلام به ايران، حادثه‏ى مشروطيت، يك حادثه‏ى استثنايى است؛ چون اولين بار بود كه هم مردم و هم سلطنت مطلقه و حكومت استبدادى - كه در آن، حاكم و پادشاه، كشور را متعلق به خودش مى‏دانست و مثل يك ملك شخصى با آن رفتار مىككرد - اين را پذيرفته بودند؛ اين در آثار بازمانده‏ى از سلاطين و حواشى‏شان و از تاريخهاى ما كاملاً پيداست. مشروطيت، اولين بار اين فكر را كه مملكت متعلق به مردم است، مردم هم در اين‏جا حقى دارند و خواست آنها بايد تأثيرى داشته باشد، مطرح كرد. در طول سالهاى متمادى، نهضت مشروطيت، اولين حادثه‏ى استثنايى بعد از ورود اسلام است. البته در ورود اسلام هم فضا بكلى تغيير پيدا كرد، اما خيلى زمان نگذشت كه مجدداً همان شيوه‏هاى استبدادىِ گذشته به شكل ديگرى در كشور حاكم شد؛ ليكن مشروطيت اين را شكست. بنابراين مشروطيت حادثه‏ى بسيار مهمى است.
 ما انقلاب اسلامى را كه يك حادثه‏ى عظيم تاريخىِ شكننده‏ى خيلى از بنيانهاى غلطِ كهنِ باقيمانده بود، ديديم؛ اما به اهميت حادثه‏ى مشروطيت توجه نكرديم. يقيناً اگر آن حادثه نبود، ما امروز نمى‏توانستيم چنين كارى را صورت بدهيم و اين انقلاب به‏وجود نمى‏آمد؛ بنابراين حادثه‏ى مشروطيت خيلى مهم است.
 حادثه و تاريخ مشروطيت را تحريف كردند
 از اول، مثل خود حادثه، تاريخ آن هم دست كسانى افتاد كه نيات خوب و سالمى نداشتند. همچنان كه آنها سريع آمدند خود حادثه را مديريت كردند و زمام كار را به دست گرفتند و از يك امر مردمى با انگيزه‏هاى دينى و ملى، يك چيز وابسته‏ى به بيگانه و يك كشور طراحى شده‏ى طبق طراحيهاى انگليسى - كه آن‏روز تقريباً حاكم مطلق دنيا بود - ساختند، تاريخ آن را هم به همين ترتيب مديريت كردند. شما مى‏فرماييد حق متدينين ضايع شده؛ اصلاً حادثه را تحريف كردند؛ قضيه‏ى ديگرى اتفاق افتاد؛ اينها آمدند قضيه را به همان ترتيبى كه مى‏خواستند، تعريف كردند.
 اگر انسان به تواريخ مشروطيت نگاه كند،حقيقت مشروطيت - يعنى حادثهييى كه بعد اسمش شد مشروطيت؛ اگرچه اسمش از اول مشروطيت نبود - در اينها اصلاً گم است. اگرچه شواهد و دلايل فراوانى بر اصالت آن واقعه در اين كتابها هم وجود دارد - يعنى نمى‏توانند حركتها و فداكاريهاى مردمى و علمايى و شعارهاى دينى را منكر بشوند - اما آنچه از اين حادثه استحصال كردند و آن را به عنوان تاريخ مشروطيت مطرح كردند، چيز غلط اندرغلطى است؛ امروز هم همان كار را دارند دنبال مىككنند. من مى‏بينم بعضى‏ها همان خط را در تاريخ‏نويسىِ معاصر دارند دنبال مىككنند. حتّى اگر شما به كارهايى هم كه بعضى افراد صاحبِ ديدهاى ناسالم در مورد تاريخ انقلاب مىككنند، نگاه كنيد، مى‏بينيد آنها هم دارند عين همين قضيه - و حتّى تحركات مردمى - را در قالبهاى مختلف تعقيب مىككنند؛ پُر كار هم هستند.
 جمع مردمِ حق‏جوىِ مؤمنى كه مى‏خواهند حقيقت آن قضيه را آن‏چنان كه بوده، بيان كنند، حقيقتاً دير آمدند؛ چون روشنفكرهايى كه آن وقت عمدتاً هم با انگليس مرتبط بودند، اهل قلم و اهل كار فرهنگى و اهل كار هنرى بودند؛ هر كار توانستند، كردند؛ در واقع زمينه‏ها را پُر كردند. بنابراين، كار بسيار خوب و مهمى است و همين دقت نظرى را كه شما داريد اعمال مىككنيد، لازم دارد. مسأله بايد از جوانب مختلف ديده شود و - همچنانككه اشاره كرديد - نخبگانى بر اين اساس و با اين فكر پرورش پيدا كنند و آماده شوند و كتابهايى چاپ شود و در اختيار افكار مردم و جوانها قرار گيرد.
 در ايجاد مشروطيت، علما نقش اساسى داشتند
 در باب مشروطيت، همين فصولى كه شما ذكر كرديد و ابعادى كه گفتيد، به نظر من همه‏اش مهم است؛ ليكن در مسأله‏ى مشروطيت دو نكته وجود دارد كه اگر روى آنها تكيه كنيد، مشروطيت بدرستى خود را نشان خواهد داد: اول، نقش اسلام و انگيزه‏هاى اسلامى است كه با حضور علما اين معنا حاصل شد. البته ديگران هم در اين نكته ترديدى ندارند، حتّى مخالفان هم اعتراف كرده‏اند؛ منتها همين را هم كه در ايجاد حادثه‏ى مشروطيت، علما نقش اساسى داشتند، تحريف كردند. اگر علما در صحنه نبودند، چنين حادثهييى اتفاق نمى‏افتاد؛ كما اينككه در انقلاب اسلامى، با همه‏ى زمينه‏هاى مساعدى كه وجود داشت، اگر علما وارد ميدان نمى‏شدند و مرجعيت در صحنه حضور پيدا نمىككرد، چنين انقلابى مردمى اصلاً رخ نمى‏داد. حادثه‏ى مشروطيت متكى به مردم بود؛ مردم را هم جز علما هيچ عامل ديگرى نمى‏توانست به ميدان بياورد و به آن دفاع جانانهييى كه از مشروطيت كردند، وادار كند.
 من مى‏بينم در بعضى از نوشته‏هاى مربوط به مشروطه - حتّى نوشته‏هايى كه از لحاظ سند تاريخى، بهتر هم هست - آن‏جايى كه به انگيزه‏هاى دينى و شعارهاى دينى مى‏رسند، عمداً از آن عبور مىككنند، كه بنده در حاشيه‏ى بعضى از اين كتابها اين موارد را يادداشت كرده‏ام و نشان داده‏ام؛ از جمله كتاب كسروى و بعضى ديگر. شما مى‏بينيد انجمنهايى كه در همه‏ى ولايات تشكيل شد، تقريباً ركن اصلى آنها علما بودند. در تبريز كه يكى از مراكز مهم بود، بيشتر يا همه‏شان علماى معروف تبريز بودند. شما شايد مى‏دانيد كه در تبريز اختلاف خيلى عجيب و ريشه‏دارى ميان شيخيه و متشرعه وجود داشت؛ اما همه‏ى اين اختلافات را كنار گذاشتند و در اين مجموعه گرد آمدند و كار و دفاع و مبارزه كردند؛ بعضى هم كه بر سر همين قضيه جان دادند. در مشهد و اصفهان هم همين‏طور بود. بنابراين مسأله‏ى اول اين است كه عنصر اسلام در مشروطيت - كه بروز و ظهورش هم با حضور علما و شعارهاى علمايى و انگيزه‏هاى دينى بود - بايد كاملاً مطرح شود.
 ضديت مشروطه با اجنبى
 نكته‏ى دوم، ضديت با اجنبى است. در تاريخ قاجاريه، حضور اجانب در ايران از ده‏ها سال قبل از مشروطه به‏صورت فعال شروع شده بود. واقعاً دل مردم از قضاياى زمان فتحعلى شاه و جنگهاى ايران و روس و عهدنامه‏ى تركمانچاى و بعد تحميلات و زورگويى‏هايى كه روس‏ها با ايرانى‏ها در طول اين زمان داشتند، پُر بود. حافظه‏ى تاريخى مردم اينها را نگه داشته بود؛ اين كاملاً مشهود و محسوس است. بعد انگليسى‏ها وارد ميدان شدند و فعاليت كردند، بعد هم رايگان شدن و دلداده شدنِ سران و عناصر حكومت نسبت به عناصر خارجى؛ اينها را مردم مى‏ديدند. همه‏ى بغضى كه مردم به ظلمه‏ى آن زمان داشتند - حكام ظلمه، تعبير رايج متدينين و مردمِ آن زمان بود - به‏طور مستقيم برمى‏گشت به خارجيهايى كه با اينها همكارى مىككردند و از اينها امتياز مى‏گرفتند و احياناً به اينها كمك مىككردند. بنابراين خصوصيت ضد حضور بيگانه در مشروطيت، بسيار مهم است؛ اين را نبايد فراموش كرد. اين همان چيزى بود كه اولين ضربه را كسانى به آن زدند كه طرف انگليسى‏ها و سفارت انگليس رفتند. به اين ترتيب، در واقع انگليسى‏ها با زرنگى و با مهارتِ تمام آمدند و ضديت مردم با حضور خارجيها را آرام كردند؛ ولى مردم هميشه با حضور خارجيها مخالف بودند. يكى از عناصر مؤثر در قضيه‏ى مشروطيت، بلاشك اين موضوع است و انسان اين را مشاهده مىككند. خيلى از روشنفكرهايى كه با مشروطيت همكارى مىككردند، اين بُعد را نديده مى‏گرفتند. البته بعضى هم ضد بيگانه بودند، اما بعضى هم بودند كه اين بُعد را نديده مى‏گرفتند. اين در حالى بود كه تلألؤ و تشعشع تمدن غربى، همه را در مناطق ما و در دنياهاى عقب‏افتاده‏ى غيراروپايى كاملاً مبهوت و مجذوب كرده بود؛ اين بود كه بشدت مجذوب آن حرفها بودند. به نظر من روى اين نكته بايد تكيه شود و نشانه‏ها و دلايلش هم استخراج گردد. همچنين انحراف مشروطيت از همين طريق - كه به حكومت رضاخانى منتهى شد؛ آن هم مستقيم به دست انگليسى‏ها - برجسته و نشان داده شود.
 شما بايد بتوانيد فضاى كشور را در همين جهتى كه خودتان داريد عمل مىككنيد، هدايت كنيد؛ چون يقيناً كسانى هم هستند كه انگيزه‏هايى غير از انگيزه‏هاى شما دارند؛ يعنى همان گرايش انگليسى و گرايش بى‏دينى و لامذهبى؛ اينها به روشهايى هم تمسك مىككنند.
 علما با يكديگر هم‏نظر بودند
 اين نكته را هم عرض بكنم؛ همه‏ى علما در قضيه‏ى مشروطيت با يكديگر هم‏نظر بودند؛ يعنى بين مرحوم شيخ فضل‏اللَّه و مرحوم بهبهانى و مرحوم طباطبايى در فكر و نظر تفاوتى وجود نداشت؛ اما ديدشان نسبت به واقعيتها و به‏اصطلاح روشها و تاكتيكهايى كه فكر مىككردند بايد عمل كنند، متفاوت بود. مرحوم شيخ فضل‏اللَّه انحراف را ديده بود؛ نمى‏شود گفت سيد محمد طباطبايى يا مرحوم حاج سيد عبداللَّه آن را نديده بودند؛ چرا، آنها هم مى‏ديدند؛ منتها فكر مىككردند بايد با آن مماشات كرد تا بشود بر آن غلبه كرد؛ يعنى يك نوع سهل‏انگارى در برخورد با نفوذيهاى مشروطه در آنها مشاهده مى‏شد، اما در مرحوم شيخ فضل‏اللَّه اين معنا وجود نداشت؛ به همين جهت هم شيخ‏فضل‏اللَّه از همان زمان تا الان مورد تهاجم قرار گرفته است.
 به شيخ فضل‏اللَّه خيلى ظلم شده است
 واقعاً به شيخ فضل‏اللَّه خيلى ظلم شده است. اوايل انقلاب، يك وقت من در نماز جمعه راجع به مشروطيت و مرحوم شيخ فضل‏اللَّه صحبت كردم؛ بعد يكى از دوستان نزديك ما به من اعتراض كرد! من ديدم حتّى در محافل روحانى و نزديك به خود ما هم همين تفكرات وجود دارد كه چرا از شيخ فضل‏اللَّه صحبت مى‏شود؛ شيخ فضل‏اللَّه مخالف مشروطه بود! در حالىككه او بلاشك مخالف مشروطه نبود؛ خودش در حقيقت جزو مؤسسين و مؤثرين مشروطه بود؛ خود او هم در همان لوايحى كه نوشته و منتشر كرده، بارها و بارها بر اين معنا تأكيد مىككند و مى‏گويد من مخالف مشروطه هستم؟ من جزو مؤسسين‏ام. راست هم مى‏گفت؛ بلاشك او جزو مؤسسين و فعالان مشروطه بود.
 من ديدم اين تفكرات در بعضى از دوستان نزديك خود ما هم وجود دارد؛ حتّى به من گفته شد كه امام هم از شيخ فضل‏اللَّه خوششان نمى‏آيد! بعد من تفحص كردم، ديدم نخير، كاملاً بعكس است؛ امام نسبت به مرحوم شيخ فضل‏اللَّه خيلى تبجيل و احترام دارند و به‏خاطر همان تصلب و شجاعت و دين‏گرايى كاملش، بدون اغماض آن بزرگوار را تعظيم و تجليل هم مىككنند؛ كه اين در بيانات خود امام هم آمده است.

(منبع: www.khamenei.ir)

کد خبر 99947

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha